نمیدونم چرا دیگه مثل قبل حس
وبلاگ و وبلاگ نویسی
ندارمفکر کنم بخاطر سن و سالهرفته بالا و شور و انگیزه ها اومده پایین
شاید یک قسمتش هم برمیگرده به خراب شدن بلاگفا و گم کردن دوستام و صد البته حس نداشتن برای پیدا کردن دوست جدید
___________________________________
تاحالا به این فکر کردید اگر آدم خودخواهی باشید و دائما بخواهید تو یک زندگی عقل کل بازی در بیارید چقدر در نظر اطرافیانتون آزار دهنده هستید؟
شک نکن که هستی
تو عقل کل نیستی
و حق نداری کسی رو قضاوت کنی
حق نداری افکارتو به کسی تحمیل کنی
شاید طرفت یک مغلوب اجباری باشه اما تو یک غالب آزار دهنده هستی
اینو مطمئن باش
___________________________________
15.11.94 پنجشنبه
خونه مهسا دعوت بودم
سیب زمینی با قارچ و پنیر برام درست کرده بود
کلی با هم عکس انداختیم و خندیدیم
خیلی خوش گذشت
18.11 یکشنبه
با مهسا رفتم
استخرو باز صد البته خوش گذشت
مگه میشه آدم با دوستش باشه و بد بگذره
19.11 دوشنبه
مسابقه والیبال داشتیم و ...
بردیم
یک ست رو با اختلاف کم بردیم و ست بعدی رو با اختلاف زیاد
بردن باحاله اما باخت ...
فقط حالگیریه
22.11
بعد از دو سال که با رام رام آشتی کردم قرار شد از تهران بیاد و بریم بیرون
رفتیم
بعد از دو سال ...
با همه اون تنش ها و قهرها و حرفا
همو دیدیم
مثل قبل با هم بودیم
حرف زدیم ... گفتیم ... خنیدیدم ... شام بیرون رفتیم ... مسخره بازی دراوردیم ... عکس انداختیم ... به هم گفتیم خیلی خوش گذشت
اما ...
یک حسی ته دلم میگه نه به او خوش گذشت و نه به من
وقتی هیچ حرفی از گذشته به میون نیاد
به قهری که من مسببش بود
و اعتمادی که بخاطر من شکسته شد
فکر نکنم ما مثل قبل قلبا با هم دوباره دوست بشیم
حتا اگر صد سالم یه دختر...
ادامه مطلبما را در سایت یه دختر دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : faghat-zendegiye-mano بازدید : 97 تاريخ : دوشنبه 18 بهمن 1400 ساعت: 20:21